Sunday, June 10, 2012

این روزهای من


این روزا همه چیز خوبه 

هرچیزی دوست دارم ،دارم
هرکاری دوست دارم،میکنم
هرحرفی دوست دارم، میزنم
همه چیز همانطور که باید باشه هست...

ولی یک لکّه ابر تو آسمونم جا خوش کرده!!!

میخندم ولی نه از ته دل...
تفریح میکنم ولی نه از ته دل....
زندگی میکنم ولی نه با جون و دل...

نه میباره...نه رعدوبرق میزنه...فقط سایه اش آزار دهنده ست.
فصل ها میانو میرن  ولی انگار ابرِ سیاهِ کوچکِ من خیالِ خورشید نداره

قانون نانوشته


بعضی حرفا بعضی کارا ، یه جوری دلتو میسوزونه که ترجیه میدی فقط سکوت کنی!
نه دادوغال نه عکس العمل ونه حتی اشکُ آه.... میشه بُغض بیخ گلوت...جا خوش میکنه و درست جایی که احساس میکنی شادی و همه چیز روبه راه شده،خفتتو  میچسبه.....
 با خودم فکر میکردم آدما حق ندارن انقدر سنگ دلانه باهم برخورد کنن
حق ندارن بدون توجه به احساسات هم از کنار هم رد شن حق ندارن فقط و فقط خودشونو ببینن و همه چیزو  برای خودشون بخوان......
حق ندارن انقدر راحت همدیگرو  ترک کنن..
حق ندارن ...........
آدما حق ندارن دلِ کسیو بشکونن به هیچ وجه

رفیق همه ی روزها


چقدر خوب که همیشه، برای همه گوشِ شنوا باشی کوه روحیه باشی و یک شانه برای دردودل...حرفهایشان را بشنوی و با حرفهایت آرامشان کنی...این واقعاً زیباست


وچقدر بد وچقدر غریبانه که کسی نباشد حرفهای تورا بشنود یا حتی اندکی در کنارت بنشیند و تو مجبور باشی بخندی...قامتت را راست نگه داری و خم به ابرو نیاوری.... و همچون «تایتانیک» آرام آرام و با صلابت در خود فرو روی....

سیگارتو بکش رفیق

دنبال چی هستی ؟؟
هیچی 
پس چرا اینقد سرگردونی ؟؟
آها دنبال سیگارم میگردم 
خوب بیا اینجا من بهت میدم 
نه رفیق من به سیگارای خودم مدیونم اونا فقط به من کام میدن بدون من دود نمیشن منم بدون اونا نمیتونم سیگار دیگه ای رو دود کنم 
پس سیگارتو بکش رفیق