Monday, August 20, 2012

باش ، هستم

بعضی وقتا نگاه میکنی به زندگیت میبینی خیلی چیزا رو از دست دادی ، یه جایی هستی که نه راه پس داری نه راه پیش حتی دیگه اون امید و آرزوهایی رو که واسه خودت چند سال قبلشم ساختی با گذشت زمان همش ذره ذره پودر میشن ، اما یه روز ، یه شب ، یه ساعت ، یکی میاد تو زندگیت ، مسیر زندگیتو عوض میکنه ، با خنده هاش یه دنیای دیگه ای واست میسازه و دوباره اون چیزایی رو که از دست داده بودیو تو خودت میبینی که یواش یواش دارن شکل میگیرن بدون اینکه خودت دست به ساختن اونا بزنی ، یه آدمی از یه جایی میاد تو زندگیت که میشه همه ی زندگیت ، میشه همه ی وجود خودت ، با خنده هاش خنده ت میگیره و از ناراحتیش غصه ت ، دوس داشتنشو حس میکنی لذت میده بهت اینجاس که دوباره به خودت میگی ، باید بلند شم ، زندگی در جریانِ با اون آدمی که اومده، با اون آدم میسازمش همینطور که این آدم داره میسازه منو .لذت بخشه موقعی که خونده میشی برای یک کسی که بهت میگه اومدم بهت تکیه کنم ، لذت بخشِ برای یک کسی که یه نفر بهت میگه من هستم تو چی ؟؟
تو هم اون موقع میگی منم هستم تــــــــــــــــــــــا آخرش
همه ی سختیارو به جونت میخری واسه ی لحظه ای با اون بودن 
بدون ترس از فردا و فردا و فرداها
خواستیش ، خواستت ، پس باش تا باشه .

دوست داشتن

وقتی میخوام بیام تو وبلاگام شروع کنم به نوشتن تنها وبلاگی که میاد جلو چشمام همین وبلاگه نمیدونم چرا ؟ اما این وبلاگو نسبت به این لطفا گوسفند نباشید و این یکی عبور از خطهای قرمز بیشتر دوس دارم ، هر چند هر دفعه گفتم وبلاگ مثله خونه ی آدم میمونه ولی خوب اینجا رو این وبلاگو با این نوشته و با این اسم سیگارتو بکش رفیق بیشتر دوس دارم ، نه بخاطر سیگار کشیدنش یا دیزاینش ، شایدم بخاطر اون نداشتن محدودیتی هست که تو این وبلاگ به خودم ندادم ولی هر چی که هست ناخواسته بیشتر از دوتای دیگه دوسش دارم .خیلی خوبه که آدم یه چیزیرو دوس داشته باشه ، حق انتخاب داشته باشه تو تعداد و اونیرو انتخاب کنه که بیشتر به ایده هاش نزدیک تره ، حالا میخواد وبلاگ باشه ، یا یه رابطه ی دوستی یا هر چیز دیگه ، یا بی جهت یا با جهت یکیو دوس داشته باشی ، اما نه همرو ، یکی رو دوس داشته باشی ارزشش خیلی بیشتر از اینه که همرو دوس داشته باشی ، البته میشه همرو طبقه بندی کرد امــــــــــــــا اونی رو که با تموم وجود دوس داری بزاری بالاتر از همه خیلی خوبه دوس دارم این دوس داشتنو .

خط خطیهای ذهنم

روزها و شبهایی که همشون یکی شدن ، روزمره گیهای زندگی یکنواختیشون خسته کننده ، ، اینقد که بعضی وقتا فقط حس میکنی  هیچ چیز تو دنیا واست ارزش ندارن مثله اینی که الان مینویسم  مثله روزایی که قلم دستم میگرفتم و شروع  میکردم به نوشتن وقتی آخر نوشته میرسیدم کلِّ اون برگه رو پاره میکردم ، الان فقط میتونم رو نوشته م از اول تا آخرش خط بکشم اینجوری هم من خودمو خالی میکنم هم نوشته هام دیگه دردشون نمیگیره ، شاید یه روزی منو این نوشته های به این شکل به هم عادت کنیم شاید یه روزی که دیگه دیر نباشه ، شاید.

خونه

خونه میتونه هر جایی باشه 
خونه جاییه برای آرامش
خونه جاییه برای ســـکـــوت
خونه حتی میتونه تو دنیای مجازی جایی باشه به اسم 
وبـــــــــــلاگــــــــــــــ
جایی که توش خودتیو خودت هر از گاهی یه مهمونی با اسم یا بی اسم 
میاد بهت سر میزنه 
خونه میتونه اینجا باشه جایی که هم آرامش داری هم سکوت توشه
همین جــــــا