Monday, August 20, 2012

باش ، هستم

بعضی وقتا نگاه میکنی به زندگیت میبینی خیلی چیزا رو از دست دادی ، یه جایی هستی که نه راه پس داری نه راه پیش حتی دیگه اون امید و آرزوهایی رو که واسه خودت چند سال قبلشم ساختی با گذشت زمان همش ذره ذره پودر میشن ، اما یه روز ، یه شب ، یه ساعت ، یکی میاد تو زندگیت ، مسیر زندگیتو عوض میکنه ، با خنده هاش یه دنیای دیگه ای واست میسازه و دوباره اون چیزایی رو که از دست داده بودیو تو خودت میبینی که یواش یواش دارن شکل میگیرن بدون اینکه خودت دست به ساختن اونا بزنی ، یه آدمی از یه جایی میاد تو زندگیت که میشه همه ی زندگیت ، میشه همه ی وجود خودت ، با خنده هاش خنده ت میگیره و از ناراحتیش غصه ت ، دوس داشتنشو حس میکنی لذت میده بهت اینجاس که دوباره به خودت میگی ، باید بلند شم ، زندگی در جریانِ با اون آدمی که اومده، با اون آدم میسازمش همینطور که این آدم داره میسازه منو .لذت بخشه موقعی که خونده میشی برای یک کسی که بهت میگه اومدم بهت تکیه کنم ، لذت بخشِ برای یک کسی که یه نفر بهت میگه من هستم تو چی ؟؟
تو هم اون موقع میگی منم هستم تــــــــــــــــــــــا آخرش
همه ی سختیارو به جونت میخری واسه ی لحظه ای با اون بودن 
بدون ترس از فردا و فردا و فرداها
خواستیش ، خواستت ، پس باش تا باشه .

No comments:

Post a Comment