دلم که برایت تنگ میشود،
دست به دامنِ جا نمازت میشوم
چادرت هنوزم گوشهٔ اتاقم جولان میدهد
صدایِ زمزمه های شبانه ات،
کمُ بیش می آید
تو نرفته ای انگار....
خاطرت همیشه با من هست,
سرِ هر صبح با خورشید.....
تو چگونه آدمی هستی؟
مگه میشود تورا فهمید...
مردِ قصه های من حتی
زنِ زندگیه من هستی....
مادرم بیا...بیا امشب
خاطرت خواب را حرامم کرده
کودکِ درونِ من امشب
از تمام کودکی هایم
طاقتش ضعیف تر گشته.....
تورا به جانِ کبوتر های پشتِ پنجره ات
زودتر بیا، فقط همین یکبار......
دلم که برایت تنگ میشود،
دست به دامنِ جا نمازت میشوم
چادرت هنوزم گوشهٔ اتاقم جولان میدهد
صدایِ زمزمه های شبانه ات،
کمُ بیش می آید
تو نرفته ای انگار....
خاطرت همیشه با من هست,
سرِ هر صبح با خورشید.....
تو چگونه آدمی هستی؟
مگه میشود تورا فهمید...
مردِ قصه های من حتی
زنِ زندگیه من هستی....
مادرم بیا...بیا امشب
خاطرت خواب را حرامم کرده
کودکِ درونِ من امشب
از تمام کودکی هایم
طاقتش ضعیف تر گشته.....
تورا به جانِ کبوتر های پشتِ پنجره ات
زودتر بیا، فقط همین یکبار......