Sunday, July 8, 2012

یه حس خوب

مدتهای زیادی بود که انگشتام قلم رو لمس نکرده بود با اینکه سالیان دور از هم فاصله داشتن اما امروز انگشتام قلممو بغل کردن چه لمس آشنایی هیچ فاصله ای بینشون تو این چن سال غریبشون نکرده بود حتی فاصله ای که بینشون بود هنوز میدونستن که چطوری باید همدیگرو بغل کننو لمس کنن هیچ احساس بدی نداشتن به هم مثله روزای اول که همدیگرو بغل کردن و خواستن باهم آشنا شن هردو دستاشونو  باز کردن به سمت خودشون هیچ تغییری بینشون نبود قلم همون خط رو مینوشت انگشتاهم هموون مسیر رو میرفت نگاهشون به هم مثله نگاه دو عاشقی بود که دوباره به هم رسیدن در انتظارهم بودن اما رسیدن خودم لذت بردن ازین  
دیدار، دیدار انگشتام با قلمم یه حس خوب